مکنون
کند اگر که خیالت زخاطرم گذری خوش است هر چه بجز خود ز خاطرم ببری تو یوسفی و زلیخا من، ارچه از سر عشق هزار پیرهن من ز پشت سر بدری تویی که حضرت لیلی منم خدای جنون چه ناز از تو کشم یا تو ناز من بخری بیا برس به تمنای قلب خسته ی من بس است اینهمه دوری بس است دربدری جهان پر است زقابیل و کینه ی ابلیس و اولین غم عالم، غم پدر پسری برای اینهمه فرزند خسته جان برگرد تو مثل حضرت حیدر برای ما پدری
نوشته شده در شنبه 00/9/27ساعت
7:1 عصر توسط متین نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |