مکنون
بی تو حتی آسمان شهر هم آلوده است یعنی از هجر شما افلاک هم آلوده است تا نیایی وضع ما این است یعنی بی کسیم بنده ی دنیا و در بند هزاران نا کسیم بی تو تعطیل است هر روزم ، زمانه در هم است کار من آه است ، شغلم گریه ، کسبم ماتم است بی تو یک لبخند هم حتی حرام شرعی است جاده های زندگی بن بست، آنهم فرعی است اندکی برگرد ، ما سستیم ، یک آن می بُریم حیف ما آقا بیا ما هم به دردت می خوریم ما همان نسلیم از نسل شلمچه ، کرخه ، هور ما بسیجی، پیر ، برنا، تیره، اما غرق نور حیف ما آقا، شما برگرد ما بیچاره ایم حرفها آلوده ، ما مثل کتابی پاره ایم حیف ما ، بعضی برای ما چه دام افکنده اند ما پر از دردیم و آنها مست و غرق خنده اند حیف ما آقا که باید خرج نا مردان شویم حیف ما باید حراج صحنه ی گردان شویم حرف ها دارد دلم را می چکاند روی خاک آسمان آلوده ، پشت ابر مهری تابناک مهر من ، خورشید عالم تاب ، برگرد العجل کشت ما را شام بی مهتاب ، برگرد العجل غزل از عشق تو لبریز گفتم چنان جامی زمی سرریز گفتم برایت شعرهای عاشقانه همه گفتند ، من هم نیز گفتم دو چشمانت بهاری بود اما من از خاکستر پاییز گفتم به وقت خنده ات از لاله اما گه اخمت ز تیغ تیز گفتم زلبهای تو گفتم یک قصیده از آن آلاله ی شب خیز گفتم گرفتم فالی از عشق تو آن روز و تا شب از تک گشنیز گفتم ببخشا گفتمت زیباترینی دروغی مصلحت آمیز گفتم
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |