مکنون
دیر بازیست که ما غرق نگاهت هستیم
خسته و منتظر و چشم به راهت هستیم
مدتی هست تو را شعر سرودن جرم است
ما همان شاعر پر جرم و گناهت هستیم
بود گهگاه خبر از تو که خواهی آمد
تشنه ی آن خبر گاه به گاهت هستیم
می کشی آه ، شنیدم، چو ببینی ما را
ما همان زنده به گورانِ ز آهت هستیم
نکند باز تو سر در دل چاهی کردی
ما ولی دلشده ی مسجد و چاهت هستیم
اربعین است ، و ما گریه کن غم هایت
ما پریشان تو و شال عزایت هستیم
مسافر ، مونده چشم من به راهت تا تو برگردی
دیگه خسته شده عالم از این تنهایی و سردی
چرا این جاده ی دوری ، نداره خط پایانی
مگر حال دل من را ، نمی بینی ، نمی دانی ؟
بیا که قسمت طوفان تمام بید مجنون شد
من افتادم زپا از غم ، دلم خون شد ، دلم خون شد
تو تنها آرزوی من ، منم تنها تر از تنها
عطشناکم به دیدارت ، ملولم از شنیدن ها
هوای سینه ام آخر ، بدون بودنت تنگه
سکوت عشق سنگینه، گل لبخند کمرنگه
سال نوی مسیحی و ماه محرم است
یعنی که وقت شادی و غم ? جشن و ماتم است
راهب درون دیر چه می دید زانکه گفت
بالای نیزه ها سر عیسی ابن مریم است
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |