مکنون
عَلَم دین نبی را زده بر دوش بیا وارث حلم حسن، ای دل پر جوش بیا تو غریب الغربایی تو الفبای غمی به عزای دل ما « مرد سیه پوش» بیا چه کنم فکر تو و اشک تو پیرم کرده نشده تا شرر عشق تو خاموش بیا
تمام شام برایش چو کربلا غم بود نبی نبود ، ولی دختر علی زینب (س) چنان به پای برادر نشست تا که شکست اگر چه لرزه به لبهای خسته اش افتاد گرفت پس زعدو پاره پیرهن آری ز روز واقعه او اندکی به خاطر داشت اگر نبود دم عیسوی ...، نه! حیدری اش شکست کرببلا !!؟؟ خاک بر دهانم باد دوباره نوبت آن شد که کاروان غریب دوباره عطر حسین آمد و دلش خون شد ربابه آیه ی امن یجیب می خواند و مریمی که شکسته است قامتش از غم گرفت قافله ی عشق راه کرببلا دوباره ناله ی طفلان و دختران از ترس رسید قافله ی ماریه به یکباره که باز آمده ام قاسمم ، علی اکبر شبیه مقتل هابیل ، ابن آدم بود چهل طلوع و غروب از غروب طف بگذشت چهل شبی که عطش هم به تشنگی افتاد چهل شبی که سلیمان دوباره درمانده چهل شبی که دو چشمش مدام می بارید نگاه کرد به آب فرات و با خود گفت زنان به اشک و اشاره به یکدگر گفتند چهل غروب گذشت و برای اهل حرم کبوتران حرم روی خاک افتادند
شبی که مرد سه ساله ، شروع ماتم بود
که در شرافت و عصمت اجل ز مریم بود
کسی که قامت عالم به پای او خم بود
ولی کلام علی گونه اش چه محکم بود
حسین (ع) وارث عیسی و نوح و آدم بود
حسین و دشته و تیغ و . . . چقدر مبهم بود
شکست کرببلا تا ابد مسلم بود
نشان عشق شما تا ابد نشانم باد
رود به مقتل یاران، به قتلگاه حبیب
مشام او شده پر ازشمیم لاله و سیب
که یاد او نرسد ماجرای شیب خضیب
و رفته بود مسیحا دمش به روی صلیب
وباز ناقه به ناقه خبر رسیده عجیب
ز بیم خاطره ی فجعه ی غروب مهیب
صدای حضرت زینب رسید همچو نهیب
زجا شوید و بگیرید عمه را در بر
زمان بعثت پیغمبری مکرم بود
چهل شبی که به لبهاش ، « آخ مُردم » بود
چهل شبی که زمین و زمانه در هم بود
و نام حضرت زینب چو اسم اعظم بود
ولی هنوز برای تسلی اش کم بود
شروع حادثه از قحط آب این یَم بود
که تل و مقتل و میدان و .... آه مخیم بود
همان غروب غمین ده محرم بود
شبیه ساقی خود سینه چاک افتادند
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |