مکنون
شب تاریک هجرانت ، سحر دارد ولی ... اما... دلت از حال و روز من خبر دارد ولی ... اما... تو هم مانند من دوری زدلدارت ، نمی دانی ... بدان آه دل ما هم اثر دارد ولی ... اما... تمام عاشقان رفتند و قلب من پرستو شد پرستو میل پرواز و سفر دارد ولی ... اما... هنر یعنی که جان دادن به پای مقدم جانان چو پرده افکنی این دل هنر دارد ولی ... اما... شب عشق است و دل در بند عشقت باز می ماند اگر چه وصل تو صد ها اگر دارد ... ولی ... اما ... یکبار جان مادرتان یک نظر کنید چون سنگ زیر پای به ما هم اثر کنید در گل نشسته کشتی ما در یم وصال یک دفعه هم شما به دل ما سفر کنید ما بی وفا و معرفت و بی لیاقتیم یاری کنید و از حذر ما حذر کنید این «گونه» تر شد است و سرشکم نشد تمام دردم دوا شود چو لب خویش تر کنید میلت نمی کشد بشوم زائرت ولی میلت اگر کشید مرا هم خبر کنید پرده بردار زرخساره که دیوانه شوم تا ابد در بدر مسجد و میخانه شوم پرده بردار و بیانداز و به من مهلت ده به نظر بازی چشمان تو مستانه شوم صدف مهر تو را صید کنم از یم عشق با کمی بارش چشمان تو دردانه شوم ترک آئین کنم و کافر دین گردم و باز عابد زاهد پیمانه به پیمانه شوم تا تو باشی ببرم خامشم و گر بروی دیده گریان تو چون استُن ِ حنانه شوم باید تلاقی کند این چشمان من با نگاهت چشمان غرق گناهم با دیده ی بی گناهت باید دو چشمان تارم یکبار دیگر بیافتد بر آن رخ بی مثالت بر صورت مثل ماهت شبها چه آشفته هستم مانند ماهی در تنگ آبی تو اما برایم ، من مانده دیده به راهت از دست رفته دل من در کنج عزلت نشسته تنهای تنهای تنها ،مانند خال سیاهت انگار کن من فقیرم انگار نه ، من فقیرم دست عطایت چه شد ای جانم به قربان جاهت صد جمکران عاشقی را دیشب برایت نوشتم یک نامه دیشب به نامم افتاده آقا به چاهت یک روز من از تو دورم یک روز نزدیک نزدیک من بی ثباتم همیشه آنجا که تو دل بخواهت هر دفعه باد صبا را گفتم سلامم رساند یکبار هم ... یک جوابی ... هر چند هم با کراهت آن دیده ی بی گناهت، آن صورت مثل ماهت مانند خال سیاهت آنجا که تو دل بخواهت. . . . گاهی در اثنای شعرم می آمدی با نگاهی حیران این برزخم من ، همراهی گاه گاهت من بی شما بی پناهم برگی که افتاده از شاخ تو در پناه خدایی من تا ابد در پناهت خواستم باز نهانی کنم این راز ، نشد خواستم تا برسد لحظه ی پرواز نشد خواستم تا بپرم دور وبر بام شما گاه هنگامه که آمد ، پر من باز نشد معتقد بودم اگر بگذردم کار ز کار معجزی می کنی و چاره به اعجاز نشد داشتم تازه در این میکده گل می کردم با نگاهی که تو کردی به دلم باز نشد
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |