مکنون
مسافر ، مونده چشم من به راهت تا تو برگردی دیگه خسته شده عالم از این تنهایی و سردی چرا این جاده ی دوری ، نداره خط پایانی مگر حال دل من را ، نمی بینی ، نمی دانی ؟ بیا که قسمت طوفان تمام بید مجنون شد من افتادم زپا از غم ، دلم خون شد ، دلم خون شد تو تنها آرزوی من ، منم تنها تر از تنها عطشناکم به دیدارت ، ملولم از شنیدن ها هوای سینه ام آخر ، بدون بودنت تنگه سکوت عشق سنگینه، گل لبخند کمرنگه سال نوی مسیحی و ماه محرم است یعنی که وقت شادی و غم ? جشن و ماتم است راهب درون دیر چه می دید زانکه گفت بالای نیزه ها سر عیسی ابن مریم است یادش به خیر لحظه ی آغاز ارتباط صد آزمون به مدرس عشق تو داده ام یادش به خیر بند زدن روی چینی ٍ پیمان نبسته ، بسته ی عشق تو گشته ام کابوس افتراق تو را دیدم ای حبیب جانی نمانده ، روح ندارد نماز من پرهیز می کنی زمن و می کُشی مرا شاید نماز عصر جدایی قضا شود
ای داد از سلام تو ، بیداد از نگات
شاگرد بی هنری بوده ام در پات
بشکسته ی عتیقه ی گلدار عشوه هات
ای جان خسته ام به فدای تو و وفات
مردم از این فراق از این وصل بی ثبات
ای قبله نماز من حی علی الصلوة
زیباترین گناه من ، ای توبه ام فدات
دارم وضوی خون ، نه ز زمزم ، بل از فرات
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |