سفارش تبلیغ
صبا ویژن























مکنون

می بوسم این تصادف باران و گریه را

خندیدن و تعارف باران و گریه را

هر دو شبیه آدم و حوا هبوطی اند

پس توبه کن تخلف باران و گریه را

از هرم قطره های عطش غصه می خورم

گم کرده ام تلطف باران و گریه را

من در حریم عارض دلبر نشسته ام

دلداده ام تشرف باران و گریه را


نوشته شده در دوشنبه 90/8/23ساعت 5:45 عصر توسط متین نظرات ( ) |

دلم آوار شد وقتی تو رفتی

                                     وحالم زار شد وقتی تو رفتی

دلم با بودنت خورشید می شد

                                     سر دیوار شد وقتی تو رفتی

تو بودی نور چشمانم نگارم

                                 دو چشمم تار شد وقتی تو رفتی

تمام عزتم شورم غرورم

                                  وجودم خوار شد وقتی تو رفتی

دل من ظرفی از مهر و صفا بود

                                 زغم سرشار شد وقتی تو رفتی

تو بودی سینه ام غم داشت هرگز ؟

                             چه بی غمخوار شد وقتی تو رفتی

انالحق گفتم و مانند حلاج

                                  سرم بر دار شد وقتی تو رفتی


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 1:51 عصر توسط متین نظرات ( ) |

دل شکستة من مثل نی غم آهنگ اسـت

صدای ساز شکسته چقدر دلتنگ است

غـــــم تــــو در پــی مــن ســایه وار می آیــد

به هر کجا که روم آسمان همین رنگ است

فراق روی تو را کی توان تـحمـل کرد

به سنگلاخ غمت پای حوصله لنگ است

مرا دلی است که نازکتر از خیال گل است

غــم فـراق تـواماگرانـتــر از سنــگ است

به چشم های تو خورشید اقتدا می کرد

بیا که بی نگـهـت آفتـاب بـیـرنـگ اسـت

مـجـــال بـال گشودن در این حوالی نیست

چـرا که بی تو هوای عروج دلتنگ است


نوشته شده در دوشنبه 90/4/20ساعت 6:40 عصر توسط متین نظرات ( ) |

دلا بگو که به دادم نمی رسی تا کی؟
بگو بسوزم از این داغ بی کسی تا کی؟

سحر به گریه ی شوق و شبانگهان از خوف
دل شکسته ی موصوف واپسی تا کی؟

پی وصال تو عشاق رهگذر بسیار
شکسته پای در این رهگذر بسی تا کی؟

تمام حنجره ام زخم می شود آخر
شکسته بودن از این بغض اطلسی تا کی؟

تویی امیر سلیمان و نوح و ابراهیم
در این میانه منم ذره ی خسی تا کی؟

شکسته روح و روانم گسست پیکره ام
دلا بگو که به دادم نمی رسی تا کی؟


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/19ساعت 6:21 عصر توسط متین نظرات ( ) |

بغض درون حنجرم را نشکن ای دوست
با لحن سنگینت دلم را نشکن ای دوست

سنگ است انگاری دلت ای شیشه ی عمر
با سنگ سختت شیشه ام را نشکن ای دوست

یک عمر در پیش تو کردم سجده ی عشق
تنها بت بتخانه ام را نشکن ای دوست

نام تو را بر سر در قلبم نوشتم
این سر در ویرانه ام را نشکن ای دوست

مستم نه از می بلکه از روی تو مستم
خم در میخانه ام را نشکن ای دوست

صدها سفر کردم به دنبال وصالت
دیگر نماز و روزه ام را نشکن ای دوست

بگذار اشکم گوشه ی چشمم بخشکد
بغض درون حنجرم را نشکن ای دوست


نوشته شده در سه شنبه 90/3/17ساعت 4:15 عصر توسط متین نظرات ( ) |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت